پشت هر سکوت....فریادی نهفته است....همانا..
پشت هرابر بارانی دل چسب...
وقتی خورشید با آن همه بزرگی..ساعاتی را به سیاهی شب وامی نهد....همه با امیدفردائیم...تادوباره بتابد برما..برزمین..برگیاه...
تابرویاند...ازدل خاک....تخمی را وبرشاخه ای برگی را...
مانیز چون گیاه....برشاخه های اندیشه مان....باید با تابش خورشید..برگی....شکوفه ای...گلی برویانیم...تا امروزمان بمانند دیروز نباشد....وگرنه....خشکیم ودرخشکی...پوسیدگی ومرگ نهفته است.
همه خسته ایم...همه درروزمرگی های تکراری غوطه ور...اماامیدرا
هیچ گاه فراموش نکنیم..که بی امید...لحظه ای نمی توان زیست..
فردا های روشن وبی ابرتیره وسیاه...بی تردید درراهند...ولیکن برای رسیدن به آزادی وآبادی وسربلندی ورفاه همگانی باید بکوشیم..
سلام
مطالب قشنگی نوشتی
((ارزوی من این است که ببینم همگان کنار هم زیبا زندگی می کنند و به کمال می رسند.))
من لینک شما رو می زارم
والیشن گرامی از این که مرامورد لطف قراردادی ممنون..نوشته ات بسیاردلنشین است موفق باشی
دوست عزیز بادرود..وای ازاین سکوت های تلنبار شده..وای از زمان شکستن..این همه یغض فروخورده..وب زیبائی داری و متن هایت هم از منتهای دل است..برایت موفقیت روزافزون آرزو می کنم....
سلام
از اینکه نسبت به من لطف داشتی ممنون
منتظر مطالب قشنگتم
والیشن عزیزم با سلامی چوبوی خوش آشنائی..ازدل نوشته ات پیداست که اهل دل ودریائی...آری بی شک میرسد آن بهاری که همه ما از ته دل بخندیم وشادی را فریاد کنیم..سالم وسرحال باشی همیشه.
والیشن نازنیم با سلامی چو بوی خوش آشنائی..زیبا می نویسید...همه خسته ایم ولی تا زنده ایم علیه جهل وخرافات اسلامی مبارزه می کنیم..وقتی این حکومت ننگ وجنایت وخیانت تازی تبار به گورستان باورهای فریب کارانه انداخته شد خستگی ما هم در میرود...تندرست و هم جنان کوشا باشی.